پارت هجده

زمان ارسال : ۲۱۱ روز پیش

کسی داشت روی مسیر سنگفرش شده قدم‌های منظمی بر می‌داشت. با شنیدن این صدا سر بلند کرد و نگاهی به پشت سرش انداخت. سایه‌‌ی کشیده‌ای داشت به طرفش می‌آمد و می‌دانست که پسرخاله‌اش است. پیمان زیر چراغ پایه دار کنار نیمکت ایستاد و حالا نور روی نیمی از چهره‌اش ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید