پارت هفده

زمان ارسال : ۲۰۵ روز پیش

شهر به روزهای عادی‌اش بازگشته بود. باز هم ازدحام جمعیت، شلوغی و ترافیک! هوای آلوده و روز‌های کاری... نازنین به محل کار پدر و برادرهایش آمده بود تا پارچه بخرد. خودش خیاط بود و با هر پارچه‌ای که می‌خرید می‌توانست با دستان خودش لباس مد نظرش را بدوزد. م ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید