پارت شانزده :

خواست بلند شود که گوشی درون دستش لرزید و شماره‌ی پرهام روی صفحه‌اش نمایان شد. به روجا نگاه کرد.

_ چه حلال‌زاده!

تماس را متصل و سلام کرد. این‌که سلامش جواب نداشت عادی بود، از پرهام انتظار بیشتری نداشت.

_ من در خونه‌م، اومدم دختردا ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.