پارت هفده :

از اتاق دکتر که خارج شدند با قامت پرهام که دست به سینه مقابل‌شان ظاهر شد برخورد کردند. نگاهش تیله‌های شب‌رنگ روجا را هدف گرفته بود. برخلاف نگاه عبوسش لب‌هایش تلاش می‌کردند تا متبسم جلوه کنند.

_ خب خداروشکر که خطر رفع شده...

روجا نگاهش ر ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.