پرتویی در تاریکی به قلم سعیده براز
پارت چهل و دوم :
اردوان در زد و صدایم کرد.
ـ بیا بیرون باهات حرف دارم.
جوابش را ندادم که عصبانی تر گفت:
ـ پرتو بیا بیرون مسخره بازی در نیار.
می دانستم قصد حرف زدن ندارد و فقط می خواهد به رفتارم خرده بگیرد و نصیحت کند و من به
شدت از این موضوع بیزار بودم.
دوش حمام را باز کردم تا اردوان دست از حرف زدن بردارد وقتی صدای محکم کوبیده شدن در
اتاق آمد، شیر آب را بستم اما از سرویس خارج نشدم ر
مطالعهی این پارت کمتر از ۹ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۰ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.