طعم تلخ زندگی به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت شصت و هشتم
زمان ارسال : ۱۲۵۵ روز پیش
نوید ماشین را داخل حیاط پارک کرد؛ کارتنها را از صندلی عقب ماشین بیرون آورد و روی هم گذاشت. سمت در ورودی رفت؛ پشت در که رسید صدا زد:« ناصر... ناصرجان بیا درو باز کن داداش»
طولی نکشید که در باز شد و صدای غرولند ناصر به گوش رسید.
- اه اه اه... نمیذارین دو دقیقه بکپم؛ همش یکی صد
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
آرام
71اره منم فکر میکنم سپهر با نگار میریزن رو هم
۳ سال پیشپرستو
۲۲ ساله 141نمیدونم چرا حس میکنم حالا این سپهر با این دوست جدیده میریزه روهم هرکی موافقه بلایکه😓🖒
۳ سال پیشیاس
50وای کاش وقت نسیم بیشتر از این پای سپهر تلف نشه دست سپهره دخترباز رو بشه محسن هم برگرده نوید خیلی خوبه😍 از این داداشا دوس😍
۳ سال پیشعاطفه
35این پارت هم خیلی خوب بود کاش نسیم با سپهر خوب بشن 😔
۳ سال پیش
ثمین
30بنظرم اونروز محسن مجبور ب اونکار بود ک توی شرکت پیش دختری بودو بعدش عصبانی شد الانم اومده راستشو بگو و معذرت خواهی کنه درکل ادم خوبیه نمیدونم شایدم بد اگ بد کاش جدا شن و محسن با نسیم خوبشه ازدواج کنن