پارت شصت و هشتم

زمان ارسال : ۱۲۵۵ روز پیش

نوید ماشین را داخل حیاط پارک کرد؛ کارتن‌ها را از صندلی عقب ماشین بیرون آورد و روی هم گذاشت. سمت در ورودی رفت؛ پشت در که رسید صدا زد:« ناصر... ناصرجان بیا درو باز کن داداش»
طولی نکشید که در باز شد و صدای غرولند ناصر به گوش رسید.
- اه اه اه... نمی‌ذارین دو دقیقه بکپم؛ همش یکی صد
1393
277,804 تعداد بازدید
842 تعداد نظر
97 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ثمین

    30

    بنظرم اونروز محسن مجبور ب اونکار بود ک توی شرکت پیش دختری بودو بعدش عصبانی شد الانم اومده راستشو بگو و معذرت خواهی کنه درکل ادم خوبیه نمیدونم شایدم بد اگ بد کاش جدا شن و محسن با نسیم خوبشه ازدواج کنن

    ۳ سال پیش
  • آرام

    71

    اره منم فکر میکنم سپهر با نگار میریزن رو هم

    ۳ سال پیش
  • پرستو

    ۲۲ ساله 141

    نمیدونم چرا حس میکنم حالا این سپهر با این دوست جدیده میریزه روهم هرکی موافقه بلایکه😓🖒

    ۳ سال پیش
  • یاس

    50

    وای کاش وقت نسیم بیشتر از این پای سپهر تلف نشه دست سپهره دخترباز رو بشه محسن هم برگرده نوید خیلی خوبه😍 از این داداشا دوس😍

    ۳ سال پیش
  • عاطفه

    35

    این پارت هم خیلی خوب بود کاش نسیم با سپهر خوب بشن 😔

    ۳ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید