پارت سیزده :

صدای آشنایی در گوشش پیچید.

_ الو؟

روجا مردد و با صدای خش‌دار جواب داد.

_ بفرمایید...

وقتی فهمید استاد ستوده است ابروهایش را باحیرت بالا برد و هدی را بیشتر کنجکاو کرد.

_ سلام استاد... ممنون... من... من راستش چندوقتی ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.