تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت صد و یکم :
همانی که دو سال و نیم پیش دفتر کارش را دیزاین کرده بودم! در تک عکسی که در دفترش دیده بودم، بر خلاف الانش خنده بر لب داشت و خبری از اخمهای درهمش نبود. لزومی نمیبینم در مقابل او هم لبخند بزنم اما با احترام "خوشوقتم"ی رو به او میگویم. نگاههایش به گونهایست انگار به دنبال کوچکترین ایرادی میگردد تا مچ طرف مقابلش را بگیرد. همانطور که ایستادهایم حسن آقا، آبدارچی شرکت، با خبر از چایی ت
سیتا
00عالی آوا از دست کار های شوهر اش اومده تبریز دیگه کجا بره