تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت صد :
هرچه بیشتر کار میکردیم، بیشتر احساس میکردم از برنامهام عقب هستم. با این که جدول زمانبندی دقیقی داشتم و تا به حال پیش نیامده بود که کاری را با تاخیر تحویل بدهم، اما انگار چیزی درونم بود که من را بیشتر به سمت کار هل میداد. شاید هم یک نوع وسواس عصبی بود که از نگرانیهای درونیام نشات میگرفت اما من حریفش نمیشدم. هرچه که بود، کار زیاد حالم را بهتر میکرد. مخصوصا که آنقدر فکر و ت
مطالعهی این پارت حدودا ۴ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۳۱ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
فاطمه اصغری | نویسنده رمان
🌺🌺دوستان هر پارت این رمان به اندازهی حداقل دو پارت استاندارده.
۱۱ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
🌺🌺دوستان هر پارت این رمان به اندازهی حداقل دو پارت استاندارده.
۱۱ ماه پیشسارای
10خدایش میزاشتن دق ودلیش رو سر صدرا خالی میکرد😂😂بابا اواجان خواننده های این رمان شماروباهم زوج خوشبخت کردن عروسی هم گرفتیم به بچه هم چیزی نمونده برسیم
۱۱ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
😅😅🌺
۱۱ ماه پیشدلنیا
10رمان داره به قسمت های لذت بخشش میرسه 😍مثل همیشه عالیههه🤍
۱۱ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
🥰🥰
۱۱ ماه پیشاسرا
20چه اظهارنظری درمورد صدرا گفت عالیه فاطمه خانم
۱۱ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
😊😊🌺
۱۱ ماه پیش
هاناخانوم
۲۰ ساله 00آخی بالاخره همادیدن(البته که هنوز راه درازه آواحتی جدانشده صدرام که هنوعکس نامزدقبلیش رومیزشه)صدراکه اینقدمنتقیه چرابداخلاقه پس اواجان گناه داره خو.. بانولطفاً پارت بلندتربذاریدخو دلمون آب شد🌹