پارت بیست :

سرنگ از دستان ناتاشا رها می‌شود. سعی می‌کند اوضاع را کنترل کند و به گونه‌ای موفق می‌شود: «م... من... نمی... نمی‌خوام بهت آسیب بزنم.»

سرش را کج می‌کند. با آن زنجیرها‌ی کلفت و زخیم بر سر جایش می‌نشیند و با نیشخند می‌گوید: «همشون اولش همین و میگن ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.