پارت نود و ششم

زمان ارسال : ۲۳۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه

قرار بود علی، ننه تاجی را به خانه بیاورد، اما آخر شب تماس گرفته و گفته بود که ننه امشب را هم خانه‌ی عمه مرضی می‌ماند. خوب بود که ننه امشب نیامده بود. با آمدن سرزده‌ی بابا یحیی، دوست نداشتم او هم در وسط این تنش قرار بگیرد. اخلاقش را می‌شناختم ممکن بود در رودروایستی بابا یحیی قرار بگیرد و از من بخواهد به سمیر فرصت حرف زدن بدهم؛ چیزی که ابدا ممکن نبود. به رغم علاقه‌ای که هنوز کاملا به خاکست

1469
474,943 تعداد بازدید
2,219 تعداد نظر
239 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • یک طرفدار

    00

    خوندن یه همچین اثری حوصله میخواد مشخصا نویسنده زحمت میکشه و باید صبورانه و با عشق داستان خوند از خوبی های شخصیت اوا محکم بودنشه چیزی که شاید اگه کمی در وجود مینو بود کار به اینجا نمیرسید...

    ۸ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    زنده باشید مهربان.🌺🌺🙏🏻🙏🏻

    ۸ ماه پیش
  • اسرا

    00

    حتااگرگریه کنه هم نمیش اونابخشید

    ۸ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🌺🌺🌺🌺

    ۸ ماه پیش
  • ماهیلا

    10

    نویسنده جونم میشه ریتم داستانو زیاد کنی آخه خیلی کش اومده زودتر صدرا و آوا کنار هم قرار بگیرن عشقولانش کن .چون به جزئیات و گذشته خیلی پرداختیم الان دیگه یه یار واقعی میخواد اوا تا داستان جذاب تر بشه🙏

    ۸ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    این یکی دو پارت آخرین قسمتهای گذشته‌ست.‌بدون گذر از گذشته که نمی‌شد❤️

    ۸ ماه پیش
  • Aa

    00

    👏👏👏👌🙏💐

    ۸ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🙏🏻🌺

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید