پارت نود و پنجم

زمان ارسال : ۲۳۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه

بابا یحیی سرزده و بی‌خبر به خانه‌مان آمده بود. حرفش عذرخواهی بود و طلب بخشش. می‌خواست سمیر را ببخشم و یک فرصت دیگر به او بدهم. از پریشان حالی سمیر و کل خانواده گفته بود، از حیف بودن زندگی‌مان. اصرار کرده بود روزهای خوش زندگی‌مان را به خاطر بیاورم و زندگی نوپایمان را به شرارت مینو نبازم. خبر نداشت که پایه‌های زندگی من و سمیر آنقدر سست شده بودند که اگر مینو نبود هم دلیل دیگری برای پاشیده

1469
474,907 تعداد بازدید
2,219 تعداد نظر
239 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سمیرا

    00

    خوبه

    ۲ هفته پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🔥🔥

    ۱ هفته پیش
  • بتول دهقان

    ۵۳ ساله 00

    باسلام رمان راه طولانی بود به قلم رسول یونانی نمیاد بالالطفا راهنمایی بفرمایید ممنون موفق باشید

    ۷ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    سلام. به پشتیبانی اپلیکیشن پیام بدید دوست عزیز.

    ۷ ماه پیش
  • سیتا

    00

    مینو کار خودش رو کرده دیگه هیچی براش مهم نیست ولی اگه سمیر هم با مینو ازدواج کنه مینو یه روز خوش نمیبینه

    ۸ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    👌🥰🥰🥰🥰

    ۸ ماه پیش
  • رزا

    10

    مثل همیشه عالی دست مریزاد فاطمه جون😘💞

    ۸ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    زنده باشید یارا🌺🌺🙏🏻

    ۸ ماه پیش
  • اسرا

    30

    بیچاره پدره عالیه فاطمه خانمی

    ۸ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🙏🏻🙏🏻🌺

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید