تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت نود و پنجم
زمان ارسال : ۲۳۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
بابا یحیی سرزده و بیخبر به خانهمان آمده بود. حرفش عذرخواهی بود و طلب بخشش. میخواست سمیر را ببخشم و یک فرصت دیگر به او بدهم. از پریشان حالی سمیر و کل خانواده گفته بود، از حیف بودن زندگیمان. اصرار کرده بود روزهای خوش زندگیمان را به خاطر بیاورم و زندگی نوپایمان را به شرارت مینو نبازم. خبر نداشت که پایههای زندگی من و سمیر آنقدر سست شده بودند که اگر مینو نبود هم دلیل دیگری برای پاشیده
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
فاطمه اصغری | نویسنده رمان
🔥🔥
۱ هفته پیشبتول دهقان
۵۳ ساله 00باسلام رمان راه طولانی بود به قلم رسول یونانی نمیاد بالالطفا راهنمایی بفرمایید ممنون موفق باشید
۷ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
سلام. به پشتیبانی اپلیکیشن پیام بدید دوست عزیز.
۷ ماه پیشسیتا
00مینو کار خودش رو کرده دیگه هیچی براش مهم نیست ولی اگه سمیر هم با مینو ازدواج کنه مینو یه روز خوش نمیبینه
۸ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
👌🥰🥰🥰🥰
۸ ماه پیشرزا
10مثل همیشه عالی دست مریزاد فاطمه جون😘💞
۸ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
زنده باشید یارا🌺🌺🙏🏻
۸ ماه پیشاسرا
30بیچاره پدره عالیه فاطمه خانمی
۸ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
🙏🏻🙏🏻🌺
۸ ماه پیش
سمیرا
00خوبه