پرتویی در تاریکی به قلم سعیده براز
پارت سوم :
خانواده ی پدریم را در زلزله بم از دست داده بودم و به غیر از دایی حمید و خاله سارا کسی را نداشتم البته خاله مرضیه هم بود اما چند سالی بود که سکته کرده بود و حتی توان حرکت نداشت.
امتحان های خرداد را به زور قبول شدم، منی که شاگرد زرنگ کلاس بود و ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
....................
00...........