پارت سی و نهم :

فصل شانزدهم

روبه‌روی یک عمارت بسیار عظیم که شاید پنجاه طبقه داشت ظاهر شدند. ریوند خودش را از نزدیکی نیل‌رام عقب کشید و خونسرد به عمارت نگاه گرد. نیل‌رام آب دهانش را از استرس قورت داد و کمی بعد سرش را بالا گرفت. سعی کرد از دیدن آن عمارت شوکه نشود اما نتوانست. از ریوند چند قدم دیگر فاصله گرفت و سعی کرد خودش را عادی نشان بدهد. البته که ریوند هم نگاهی به او کرد و بی‌توجه به وی به سمت د

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۷ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۲ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
  • اکرم بانو

    10

    ولی حیف شد،ارزوبخاطرباوراش چه چیزایی رو ازدست داد

    ۳ هفته پیش
  • A-a

    10

    چه توصیفای جالبی ممنون زیبا بود 👌👏🌸🌿🌸

    ۳ هفته پیش
  • فاطمه سادات هاشمی نسب | نویسنده رمان

    مرسی عزیزم.

    ۳ هفته پیش
  • آمنه

    20

    واقعا عالی بود از خواندن گرچه باید گفت سفر کردن در رمانتون خیلی لذت بردم

    ۳ هفته پیش
  • فاطمه سادات هاشمی نسب | نویسنده رمان

    باعث افتخار بندست ممنونم.

    ۳ هفته پیش
  • فاطمه زهرا

    20

    اخیی گوگولیی...ولی دلمم واسهه ارزوو تنگگگگ شددد😭😭

    ۳ هفته پیش
  • نیلوفر ابی

    10

    خیلی قشنگ بود چه باحال صاحب پرنده شد باید دید چقدر لیاقت داره

    ۳ هفته پیش
  • آنیا

    10

    وایی خدایاروح جادوبهش یه نعمت یه پرنده دادخیلی قشنگه خیلی خیلی زیباست خداونداشکرت🙏❤

    ۳ هفته پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.