پارت پانزده

زمان ارسال : ۲۴۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 7 دقیقه

محلول بازگشت

ولادیمیر در گوشه‌ای خزیده بود و زانوانش را در آغوش گرفته بود. تنها دو شمع فضای تاریک آن‌جا را روشن کرده بود. به اطرافش که نگاه کرد تار عنکبوت‌ها را می‌توانست همه جا ببیند که تارهایشان پر از حشرات شکار شده بودند. برای او ترسناک تر از سیاهی این اتاق، مردی بود که مانند یک مجسمه پشت یک میز نشسته بود. کت سورمه‌ای و یک کلاه بلند مشکی به سر داشت. حتی آن مرد هم تار عنکبوت گ

206
14,843 تعداد بازدید
122 تعداد نظر
33 تعداد پارت

اطلاعیه ها :

آزاده دریکوندی : ۶ ماه پیش

دوستان عزیزم سلام💚
ممنونم به خاطر وقتی که برای این نوشته گذاشتید
طبقه‌ی زیرین یک داستان کوتاه و پر از رمز و رازه که هر خواننده‌ای می‌تونه برداشت‌های متفاوتی از قصه داشته باشه.
پایان رمان احتمالا کمی شما رو شوکه کنه و انتظارش رو نداشته باشید؛ اما مطمئن باشید این بهترین پایان برای طبقه‌ی زیرین بود و امیدوارم باهام موافق باشید.
یکی از فکت های رمان:
ملکه‌ی خونخوار (ایزابلا) در اصل همون ویکتوریا، عشق قدیمی آقای کوئین بود منتها به خاطر دریای فراموشی هیچکدوم هرگز همدیگه رو به یاد نداشتن و ما این موضوع رو از گردنبند ملکه متوجه می‌شیم.
باقی فکت‌های رمان به عهده‌ی برداشت خودتونه💚
امیدوارم ازش لذت برده باشید و نظرتون رو بهم بگید.
موفق باشید

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ایلما

    00

    ولادیمیر درست میگه چطوربازندگی اونجاکناراومده مک کوین حالاموجودات عجیب غریبش به کنار.غذاخوردن وچجوری تحمل کرده

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    اینکه چطور کنار اومده و چرا همچین غذاهایی می‌خوره برای فانتزی بودن قصه‌اس همون‌طور که قورباغه‌ها و عنکبوت و... توی این قصه حرف می‌زنن😍

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید