پارت پانزده :

محلول بازگشت

ولادیمیر در گوشه‌ای خزیده بود و زانوانش را در آغوش گرفته بود. تنها دو شمع فضای تاریک آن‌جا را روشن کرده بود. به اطرافش که نگاه کرد تار عنکبوت‌ها را می‌توانست همه جا ببیند که تارهایشان پر از حشرات شکار شده بودند. برای او ترسناک تر از سیاهی این اتاق، مردی بود که مانند یک مجسمه پشت یک میز نشسته بود. کت سورمه‌ای و یک کلاه بلند مشکی به سر داشت. حتی آن مرد هم تار عنکبوت گ

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۷ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۳۸ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ایلما

    00

    ولادیمیر درست میگه چطوربازندگی اونجاکناراومده مک کوین حالاموجودات عجیب غریبش به کنار.غذاخوردن وچجوری تحمل کرده

    ۱۱ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    اینکه چطور کنار اومده و چرا همچین غذاهایی می‌خوره برای فانتزی بودن قصه‌اس همون‌طور که قورباغه‌ها و عنکبوت و... توی این قصه حرف می‌زنن😍

    ۱۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.