پارت چهل و پنجم :


هنوز خودکار را به گلاره برنگردانده بودم که صدای نازک و بچگانه‌ی کیان را شنیدم. در را محکم می‌کوبید و صدایم می‌زد. گلاره نگاهم کرد و کلافگی‌اش را با نفس عمیقی بیرون داد.
- انگار اومده دنبال ارث باباش این‌جوری در می‌زنه!
با خنده از طاقچه فاصله گرفتم و نگاهم را به در دادم.
- برو بازکن.
سمت در پا تند کرد. هنوز صورت کیان از میان چهارچوب نمایان نشده بود که دستش را بیرون بُرد

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۱۴ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.