پارت چهل و چهارم :


گلاره دو طرف سه‌ر‌پوشش را پشت گردن برد و زیر موهای پریشانش گره زد. نگاه متعجبش را به ئه‌دا و سپس سمت من گرفت.
- یعنی چی پس تکلیف مردم چیه؟ بمونیم زیر بارون رگبار؟!
خم شدم و دستم را تا نزدیکی زخم پایم پیش بردم.
- اگه روستا از مردم عادی خالی بشه با خاک یکسانش می‌کنن، ترس حزبی‌ها از اینه.
صدای گریه‌ی ئه‌دا بلند شد.
- اون روزی که آراز اومد و هی زیر گوش تا‌ته‌ت خوند، قسم

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۱۶ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.