پارت چهل و ششم :



نگاهم روی خانه‌های پلکانی چرخید. چند تکه ابر وسط آسمان دست به هم داده بودند و از خورشید خبری نبود. صدای آواز سیاچمانه عثمان هورامی¹ از رادیو خانه‌ی مجاور شنیده می‌شد و هم‌زمان رخت‌های پهن شده روی طناب با وزش آرام باد تکان می‌خوردند. در حیاط خانه‌ی سلیمان، شنو خانم با جارویی که بالای سرش برده بود، کیان و نوه‌های شاهو را تهدید می‌کرد و بچه‌ها می‌خندیدند. پایین روستا جایی ک

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۱۱ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.