پارت چهارم :

مادر روسری بزرگ گلداری را دور پیشانی بسته بود. روی کاناپۀ زعفرانی رنگ دراز کشیده بود و ناله می‌کرد. رها، دختر بزرگش، که لیوان آب قند را هم می‌زد، کنارش نشست و گفت: «دورت بگردم، چرا اینجوری می‌کنی با خودت؟ چیزی نشده که حالا.»

رزا، دختر کوچک و ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.