گلباش به قلم سمیه نوروزی
پارت چهل و سوم :
ئهدا خیلی فرز از زیر رختخوابها، بقچههایش را بیرون کشید. پارچهی چلوار سفید رنگی که گلدوزیاش هنر دست خودش بود را سمت گلاره گرفت.
- اون طرفش رو بگیر رو زمین پهنش کنیم.
آفتاب روی فرش قرمز وسط اتاق یله شده که همهی آنچه نیاز سفرمان بود، وسط اتاق جمع شد. با نگاه به تپهی کوچک اثاثیه کوهی غم روی قلبم آوار شد. کم نبودند خرت و پرتهایی که کول کردنشان در آن راه کوهستانی کار ه
مطالعهی این پارت حدودا ۲ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۱۸ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.