پارت چهل و دوم :


چشم‌ها را بستم و گوش‌ها را مهمان صدای زیبایش کردم. لالایی‌اش با همه‌ی روزها فرق داشت، دل‌تنگ هورامان بود. متن لالایی‌اش این‌طور می‌گفت. می‌توانستم با چشم بسته اشکی که در چشمانش حلقه می‌بست و به یک‌باره سُر می‌خورد و پایین می‌آمد را ببینم. تکانی به خودم دادم، دردی که برایم شاخ‌و‌‌شانه کشید را نا‌دیده گرفتم و سمتش رفتم. نمی‌خواستم دردم، باری بر شانه‌های سنگین از غمش شود.

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۲۱ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.