گلباش به قلم سمیه نوروزی
پارت چهل و دوم
زمان ارسال : ۲۲۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
چشمها را بستم و گوشها را مهمان صدای زیبایش کردم. لالاییاش با همهی روزها فرق داشت، دلتنگ هورامان بود. متن لالاییاش اینطور میگفت. میتوانستم با چشم بسته اشکی که در چشمانش حلقه میبست و به یکباره سُر میخورد و پایین میآمد را ببینم. تکانی به خودم دادم، دردی که برایم شاخوشانه کشید را نادیده گرفتم و سمتش رفتم. نمیخواستم دردم، باری بر شانههای سنگین از غمش شود.
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.