گلباش به قلم سمیه نوروزی
پارت چهل و یکم :
ئهدا خرسند از دلجویی تاته بلند شد و سمت لباسهای آویخته به دیوار رفت. شلوار سبزرنگ تاته را از روی میخ برداشت و سمتش گرفت.
- هورزه، شلوارت زیر خاک پیدا نیست، عوض کن و یه چرت بزن، این جوری که نمیشه!
تاته شلوار را گرفت، کنارش گذاشت و بلند شد.
- هوا داره روشن میشه، استراحت کردی یادت نره چیگفتم!
منتظر پاسخ نماند از خانه خارج شد و در را محکم بست. گلاره درست مثل پر
مطالعهی این پارت کمتر از ۲ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۲۴ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.