پارت سی و نهم

زمان ارسال : ۲۳۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 2 دقیقه



- شاید ماما می‌دونست تنها بهونه‌ برای تردید تاته‌ست که خواست با رفتنش خیالش رو راحت کنه.
تا نیمه‌های شب حرف زدیم. خودم را گول می‌زدم، قوی نبودم. من هم از درون ترک خورده بودم. کمی جابجا شدم تا گلاره کنارم سرش را روی بالشت بگذارد. دوست داشتم شب را با نفس‌هایش که به صورتم می‌خورد بخوابم و فردایش نیز با همان نفس‌ها بیدار شوم. برخلاف همه‌ی حرف‌هایم، ترس وجودم را گرفته بود. ترس

80
24,302 تعداد بازدید
66 تعداد نظر
114 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ایلما

    00

    چقدرتلخ وغیرقابل هضم میتونه باشه مرگ یه عزیز

    ۸ ماه پیش
  • سمیه نوروزی | نویسنده رمان

    تشکر که همراه هستین

    ۷ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید