گلباش به قلم سمیه نوروزی
پارت سی و هشتم
زمان ارسال : ۲۳۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 2 دقیقه
به چشمهای خمار و کشیدهاش که از شدت گریه پف کرده به نظر میآمد نگاه کردم. سرم را پایین انداختم و انگشتانم را به بازی گرفتم.
- باید خودت رو برای از دست دادنها آماده کنی. خودت رو قوی کن، اونقدر قوی که وقتی بهت بگم ماما برای همیشه خوابید، فقط به خوندن فاتحهای بسنده کنی.
کمی مکث کردم و خیلی آرام چیزی را که میبایست به زبان آوردم.
- ماما مُرد و با چیزی که دیدم این تا
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.