پارت دوم :

با تعجب به توپ نسبتا گرانی که تکه‌تکه شده بود نگاه کردم. باورم نمی‌شد برای نگاه حسرت‌بار کودکی، آن‌هم پسرکی دست‌فروش، توپی به آن قیمت بخرد. بینی‌اش را بالا کشید و با نگاهی به من گفت:

ـ دنیا کوچیکه یه روزی جبران می‌کنم.

در همین زمان گوش ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.