زاچ به قلم ستاره لطفی
پارت هفتاد :
از سوی دیگر هم اترس در حال مبارزه بود و با نفسنفس و چهرهای عرق کرده، تمامی ضربات را دفع میکرد.
اما همینکه خواست ضربهی بعدی را بزند، تعداد دشمن بیشتر و بیشتر شد.
در حدی که چند نفر از افراد درنده خو، دورش را محاصره کردند و با چهرههای وحشتناکشان، به اترسی خیره ماندند که به تنهایی بینشان گیر افتاده بود.
اترس با خشم اخمهایش را درهم کشاند و بدون وقفه، شروع به جنگیدن با آ
مطالعهی این پارت حدودا ۴ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۳ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
دریا
00آره راست میگه فیلم قشنگی هم می تونه در بیاد 🥰 فکرشم باحاله 😇
۴ هفته پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
ممنونم دریا جان😍
۴ هفته پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
جدی؟ یعنی در اون حد😁
۴ هفته پیشحدیث
00بالاخره بعد مدت ها صبوری 😭
۴ هفته پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
😍😍😍🥺😶🌫️
۴ هفته پیشش
00خیلی قشنگ بود موفق باشید
۱ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
مچکرم عزیزدلم
۴ هفته پیشفاطمه
00ای بابا چرا میدونی عقب نشینی کنی شاهزاده باز نظرت دیگه میدی میگی عقب نشینی نکنید اخه مگه نیرو کمی ندار 😤
۱ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
غرورش اجازه نمیده بچم😭😂
۴ هفته پیشنیلوفرآبی
00سلام مجدد خدمت خانم نویسنده عزیز خیلی خوشحالم برگشتید منتظرتون بودم عالی بود ممنون
۱ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
سلام همراه گرامی ممنونم ازت خوشحالم که انرژی و دلگرمی میدی
۴ هفته پیشفاطمه ❤️
00خوش برگشتی ستاره جان مثل همیشه عالی فقط امیدوارم دیگه وقفه ای بینش نیفته💜🌟💜🌟
۱ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
سلام فاطمه جانم خیلی ممنونم خوشحالم که همچنان منتظر موندی
۴ هفته پیش
Mona
00اگه رومانت یک فیلم نامه میشد وی میشد😍