پارت هجده :

با چشمای گرد شده سرمو چرخوندم سمت لیموزین مشکی که کنارم ایستاده بود
دیگه اینبار قطعا قراره دست و پامو بگیرن بندازنم این تو و بدزدنم!
اصلا جز این انتظار دیگه ای نمیره
شیشه عقب ماشین رفت پایین و یهو یه کله از توش در اومد و جیغ زد :
- فرشتـــــه سوپرایزززز
بدون اینکه پلک بزنم همونطور ایستادم.
دره ماشین باز شد و دیدم چهار تا از دوستای دوران دانشگاهم اون پشت نشستن
ب

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۷ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۳۷ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • پرنیا

    00

    ی مشت خل و چلتر از خودش دور هم نشستن تو لیموزین ببین کی برن رو هوا😂😂

    ۱۱ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۱۹ ساله 00

    عالیییی دستت درنکنه❤️

    ۱۱ ماه پیش
  • Fateme

    ۱۵ ساله 00

    سلام میشه لطفاً پارت پارت هارو زود تر بزارین

    ۱۱ ماه پیش
  • آمینا

    10

    دوستاش هم مثل خودش کم دارن 😅😅 خودشم قراره بره با یارو مافیایی😅

    ۱۱ ماه پیش
  • مریم گلی

    10

    چقدر بعضیا زود خیانت طرف مقابلشونو فراموش میکنند ،اونقدر که ماتیلدا نگران شکیبا شد خودش اصلأ ناراحت نبود ،دمت گرم نویسنده جان

    ۱۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.