ماه زخمی به قلم روژان کاردان
پارت بیست و هفتم
زمان ارسال : ۲۴۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه
گلوش رو صاف کرد و گفت:
-میذارید برم مدرسه؟!
با تعجب بهش نگاه کردم. یعنی چی؟ مگه مدرسه رفتن اون دست من بود؟!
با ادامهی حرفش اخمام رقت تو هم:
-اگر یه کار برام پیدا کنید میرم کار میکنم، مدرسه هم میرم که آبجی شیوا آزاد شد بتونم یه زندگی معمولی برای جفتمون بسازم.
این بچه با پونزده، شونزده سال سن تا کجاها رو فکر کرده بود!
جای اخماخمو با یه لبخند عوض کردم و گفتم:
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
زهرا
۲۰ ساله 40پارت گذاریش خیلی دیره رمانش قشنگه ولی یهو خیلی سریع همچی جمع وجور شده (خلاصه) الان مثلا یه شخص دیگه ای بود پارت سنگسار وتوخونه خان موندن مهوا سه چهار تا پارت طول میکشیدبا کلی هیجان ومعماو...
۸ ماه پیشروژان کاردان | نویسنده رمان
میتونید از نویسنده های دیگه که نوع قلمشون طولانی تره بخونید😊
۸ ماه پیشفاطمه
00رمان جالبیه🌹
۸ ماه پیشZarnaz
۱۹ ساله 00عالی عالی مرسی❤️😘😍
۸ ماه پیشسیتا
00مگه یه بچه شیش هفت ساله نبود الان شد پانزده شانزده ساله یا من اشتباه متوجه شدم؟
۸ ماه پیشروژان کاردان | نویسنده رمان
سنی گفته نشده بود براش
۸ ماه پیشطنین
00منم تصورم از برادرش همین سن بود چون توی پارت ۵ گفته بودید یه پسر نهایتا ۹ ساله
۸ ماه پیشروژان کاردان | نویسنده رمان
سن ۵سال؟نه ولی خب در برابر مهوا و پندار بچه حساب میشه شاید سر همون حس کردید
۸ ماه پیشروژان کاردان | نویسنده رمان
اره الان چک کردم اشتباه تایپی بوده که تو ویراست رمان شده❤️🙏🏻سنش ۱۶هستش
۸ ماه پیشAa
10👏👏👏💐👌
۸ ماه پیشاسرا
10ای دادبیدا د
۸ ماه پیش
علی
00خوبه