پارت بیست و هفتم

زمان ارسال : ۲۴۶ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه

گلوش رو صاف کرد و گفت:
-می‌ذارید برم مدرسه؟!
با تعجب بهش نگاه کردم. یعنی چی؟ مگه مدرسه رفتن اون دست من بود؟!
با ادامه‌ی حرفش اخمام رقت تو هم:
-اگر یه کار برام پیدا کنید می‌رم کار می‌کنم، مدرسه هم می‌رم که آبجی شیوا آزاد شد بتونم یه زندگی معمولی برای جفتمون بسازم.
این بچه با پونزده، شونزده سال سن تا کجاها رو فکر کرده بود!
جای اخماخم‌و با یه لبخند عوض کردم و گفتم:

482
109,235 تعداد بازدید
342 تعداد نظر
77 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • علی

    00

    خوبه

    ۱ ماه پیش
  • زهرا

    ۲۰ ساله 40

    پارت گذاریش خیلی دیره رمانش قشنگه ولی یهو خیلی سریع همچی جمع وجور شده (خلاصه) الان مثلا یه شخص دیگه ای بود پارت سنگسار وتوخونه خان موندن مهوا سه چهار تا پارت طول میکشیدبا کلی هیجان ومعماو...

    ۸ ماه پیش
  • روژان کاردان | نویسنده رمان

    میتونید از نویسنده های دیگه که نوع قلمشون طولانی تره بخونید😊

    ۸ ماه پیش
  • فاطمه

    00

    رمان جالبیه🌹

    ۸ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۱۹ ساله 00

    عالی عالی مرسی❤️😘😍

    ۸ ماه پیش
  • سیتا

    00

    مگه یه بچه شیش هفت ساله نبود الان شد پانزده شانزده ساله یا من اشتباه متوجه شدم؟

    ۸ ماه پیش
  • روژان کاردان | نویسنده رمان

    سنی گفته نشده بود براش

    ۸ ماه پیش
  • طنین

    00

    منم تصورم از برادرش همین سن بود چون توی پارت ۵ گفته بودید یه پسر نهایتا ۹ ساله

    ۸ ماه پیش
  • روژان کاردان | نویسنده رمان

    سن ۵سال؟نه ولی خب در برابر مهوا و پندار بچه حساب میشه شاید سر همون حس کردید

    ۸ ماه پیش
  • روژان کاردان | نویسنده رمان

    اره الان چک کردم اشتباه تایپی بوده که تو ویراست رمان شده❤️🙏🏻سنش ۱۶هستش

    ۸ ماه پیش
  • Aa

    10

    👏👏👏💐👌

    ۸ ماه پیش
  • اسرا

    10

    ای دادبیدا د

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید