پارت چهارده :

ـ چشم حتما.

مسیرمون یکی بود. ولی مهیار باید از دانشگاه به بعد ویه خط دیگه سوار میشد. تا سر تمرینش برسه. پخش ماشینو روشن کردم و دِ برو که رفتی. رانندگیم عجیب خوب بود. فقط نظر خودم نبود. آزیتا و ترانه هم گفته بودن. به اضافه اون پسر خوشتیپه که او ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.