پارت سیزده

زمان ارسال : ۲۸۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 16 دقیقه

- سلام، چرا این‌جا وایسادی؟
بی‌‌توجه به او، کنار امیر نشستم و به آن اسفنج زرد و ستاره ی صورتی رنگ کناری‌اش خیره شدم.
- چه استقبال گرمی.
جلوتر آمد و امیر را دید. خم شد و از روی کاناپه بلندش کرد و به آغو*ش کشید و گونه‌اش را محکم و آبدار بوسید.
- چطوری پدرسگ؟
- خوبم.
- امیر، بابایی چیه؟
منتظر به دهان بچه چشم دوخت. امیر کمی فکر کرد و با صدای کودکانه‌اش جواب داد:
-

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • زنجانچی

    00

    هنوزنخواندم

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.