آواز صبح مشرقی به قلم دیبا کاف
پارت سیزده
زمان ارسال : ۲۸۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 9 دقیقه
حوله تمیزی رو که روی تخت بود برداشتم و به طرف حمام رفتم.
شاید اگه یه دوش میگرفتم یکم از این خستگیم کم میشد.
وارد حمام شدم و شیر آب رو باز کردم.
تنم رو به دست نوازشگر آب سپردم.
با آب ولرمی که روی تنم راه گرفته بود خودم رو شستم.
احساس سبکی میکردم.
حال روحی آدمها روی همه بخشهای زندگیشون تاثیر داشت.
یه وقتایی آبی که تنت رو باهاش میشوری سبکت میکنه و درست شبیه یک
جباری
00عالیییی