پارت صد و سی و سوم

زمان ارسال : ۱۰۵ روز پیش

در اتاق امین را باز کردم و داخل رفتم. پای راستش توی گچ بود و سر و صورتش زخمی. چقدر تنها بود! نه مادرم را در کنارش داشت و نه سوگل. به نقطه‌ای زل زده بود و در فکر بود. می‌دانستم توی فکرش چه می‌‌‌گذرد. که ای کاش در آن تصادف می‌مرد و مجبور نمی‌شد به روی من و مجید نگاه کند. قلبم از اندوه در حال پاره شدن بود. به طرفش رفتم و نگاهش متوجه من شد. لبخند زد. ایستادم و دستم را روی سر کم مویش که معلوم بود به

1195
265,647 تعداد بازدید
913 تعداد نظر
134 تعداد پارت

اطلاعیه ها :

مرضیه نعمتی : ۳ هفته پیش

عزیزان رمان حسرت با هم بودن یک رمان دو حالته هست. یعنی هم رایگان هم وی آی پی. برای خوانندگان رایگان روزهای فرد بین ساعت یازده و ربع تا یازده و نیم شب یک پارت ارسال میشه و برای خوانندگان حق عضویتی هر روز یک پارت.

توجه کنید :

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 10

    عزیزم امین چقدر قشنگ سر عقل امده😍قشنگ پشیمونه😍عالی عالی مرسی مرضیه جونم ❤️💋

    ۳ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    ❤❤

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید