پارت صد و سی و دوم

زمان ارسال : ۱۰۶ روز پیش

***
چشم که باز کردم مجید را کنارم دیدم. با حالت نگرانی در حالی که یک دستش زیر چانه‌‌ا‌‌ش بود و دست دیگرش کنار دستم، به ملحفه‌‌ای که رویم بود زل زده بود. من اینجا چه کار می‌‌کردم؟! فکری کردم و همه چیز به یادم آمد. نیلوفر... دخترم الان کجاست؟! نکند مرده؟! نکند توی سردخانه ا‌‌ست؟! چرا چشمان مجید اینقدر سرخ است؟! وحشت زده روی تخت نشستم و سعی کردم سرم را از دستم جدا کنم. مجید متوجه شد و دستش

1194
265,433 تعداد بازدید
913 تعداد نظر
134 تعداد پارت

اطلاعیه ها :

مرضیه نعمتی : ۳ هفته پیش

عزیزان رمان حسرت با هم بودن یک رمان دو حالته هست. یعنی هم رایگان هم وی آی پی. برای خوانندگان رایگان روزهای فرد بین ساعت یازده و ربع تا یازده و نیم شب یک پارت ارسال میشه و برای خوانندگان حق عضویتی هر روز یک پارت.

توجه کنید :

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 10

    هورااااا عالی بود مرسییییی😍❤️💋خیلی خوب بود خیلی دوست دارم فقط خدا کنه شکوه کاری نکنه تا اینا بهم نرسن🙈عالی بود مرسی مرضیه جونم ❤️💋

    ۳ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    به زودی واکنش شکوهم معلوم میشه🙂❤🌹

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید