حسرت با هم بودن به قلم مرضیه نعمتی
پارت صد و سی و دوم
زمان ارسال : ۱۶۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
***
چشم که باز کردم مجید را کنارم دیدم. با حالت نگرانی در حالی که یک دستش زیر چانهاش بود و دست دیگرش کنار دستم، به ملحفهای که رویم بود زل زده بود. من اینجا چه کار میکردم؟! فکری کردم و همه چیز به یادم آمد. نیلوفر... دخترم الان کجاست؟! ن ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
اسرا
00عالی بود