حسرت با هم بودن به قلم مرضیه نعمتی
پارت صد و سی و یکم
زمان ارسال : ۱۶۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
دیگر کاسه صبرم لبریز شد و اشکهایم سرازیر. این وقت ظهر دخترم کجا رفته بود؟! او که جایی را بلد نبود... از فکر اینکه گیر آدم ربا افتاده باشد نفسم بند آمده بود:
ـ نیلوفر کجایی مامان؟
توی آن وضعیت بد روحی یک لحظه چشمم به آن طرف خیابان ا ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
اسرا
00نیلوفرچطورشدآمده پیش مجید🙏💋💞