پارت صد و سی و دوم

زمان ارسال : ۱۶۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه

***

چشم که باز کردم مجید را کنارم دیدم. با حالت نگرانی در حالی که یک دستش زیر چانه‌‌ا‌‌ش بود و دست دیگرش کنار دستم، به ملحفه‌‌ای که رویم بود زل زده بود. من اینجا چه کار می‌‌کردم؟! فکری کردم و همه چیز به یادم آمد. نیلوفر... دخترم الان کجاست؟! ن ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.