حسرت با هم بودن به قلم مرضیه نعمتی
پارت صد و سی و یکم
زمان ارسال : ۱۰۷ روز پیش
دیگر کاسه صبرم لبریز شد و اشکهایم سرازیر. این وقت ظهر دخترم کجا رفته بود؟! او که جایی را بلد نبود... از فکر اینکه گیر آدم ربا افتاده باشد نفسم بند آمده بود:
ـ نیلوفر کجایی مامان؟
توی آن وضعیت بد روحی یک لحظه چشمم به آن طرف خیابان افتاد. مردی را دیدم که روی زمین زانو زده بود و دست روی شانه نیلوفر گذاشته بود و به حرفهای دخترم که برایش شیرین زبانی میکرد با علاقه و توجه گوش م
اطلاعیه ها :
عزیزان رمان حسرت با هم بودن یک رمان دو حالته هست. یعنی هم رایگان هم وی آی پی. برای خوانندگان رایگان روزهای فرد بین ساعت یازده و ربع تا یازده و نیم شب یک پارت ارسال میشه و برای خوانندگان حق عضویتی هر روز یک پارت.
توجه کنید :
سلام به همه خوانندگان عزیز
رمان "حسرت با هم بودن" با اجازه نویسنده و ناشر در این برنامه در حال پارتگذاری است.
این کتاب توسط انتشارات پیکان به چاپ رسیده و میتونید نسخه چاپی این کتاب رو هم از انتشارات ذکر شده خریداری کنید.
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.