پارت هفتم :

هوا تاریک شده بود که با سینی حلوا از خانه بیرون زد و در را پشت سرش بست. میدانست رفتنش به خانه‌ی همسایه با خودش است اما برگشتنش با مژده، دخترک نوجوانی که پر از شور زندگی بود. محال بود نگار را ببیند و تمام شیطنتهای کودکانه‌اش را با کلی آب و تاب کف دست ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.