پارت صد و بیست و نهم :

***
ظهر همراه خاله به حیاط رفتیم و روی تخت به درد و دل نشستیم. خاله ناهید با مهربانی گفت:
ـ خاله جون تا کی می‌‌خوای تنها با این بچه زندگی کنی؟ چرا به فکر خودت نیستی؟
ـ من دیگه ازدواج نمی‌‌کنم خاله.
ـ این حرف چیه که می‌‌زنی؟ تو جوونی... الان وقتشه. خودم چند نفرو سراغ دارم که دنبال یه زن خوب مثل توان بذار بگم بیان ببیننت و...
دستش را توی دستم گرفتم و ملتمس نگاهش کردم:
ـ خ

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۶ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۴۷ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ریحانه

    00

    ممنون که انقدر به موقع پارت میزاری گلم راستش حس میکنم امین یه نقشه ای داره 😌

    ۳ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    حق خواننده های پی گیری مثل شماست💖 امین واقعا پشیمون شده🙂

    ۳ ماه پیش
  • ریحانه

    00

    نه منظورم اینه شاید میخواد تغییری تو زندگی الهام به وجود بیاره

    ۳ ماه پیش
  • فاطمه

    00

    سکه هامو خورد پارت هم باز نکرد

    ۳ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    فاطمه جان هر پارتی رو که باز میکنی 24 ساعت مهلت داری بدون پرداخت سکه ی مجدد بازش کنی و بخونی. پس اگه متن پارت به خاطر کندی سرعت باز نشد، 24 ساعت مهلت داری تو وقت های دیگه

    ۳ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    دوباره سعی در باز کردن پارت کنی.

    ۳ ماه پیش
  • فاطمه

    00

    باز هم نشد دوباره سکه هامو خورد من ۲پارت طلب دارم 🥲

    ۳ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    عزیزم به پشتیبانی اطلاع بده راهنماییت می‌کنن

    ۳ ماه پیش
  • رویا امینی

    00

    برای منم خورد سکه رو ولی پارت رو باز نکرد

    ۳ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    به پشتیبانی اطلاع بدین

    ۳ ماه پیش
  • Zarnaz

    20

    عالی عالی مرسی مرضیه جونم ❤️😍

    ۸ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    🙏❤

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.