حسرت با هم بودن به قلم مرضیه نعمتی
پارت صد و بیست و هشتم
زمان ارسال : ۱۶۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
فصل شصت
صبح چشم باز کردم و نیلوفر را کنارم ندیدم. بلند شدم و از اتاق بیرون رفتم. چشمم به نیلوفر افتاد که وسط هال ایستاده و به امین که توی خواب عمیقی بود، خیره شده بود. آرام آرام به سمتش رفت و خم شد و نگاهش کرد. انگار میخواست مطمئن شود که خوا ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
اسرا
00امین امین 🙏💋💞