حسرت با هم بودن به قلم مرضیه نعمتی
پارت صد و بیست و ششم
زمان ارسال : ۱۱۱ روز پیش
***
به شیراز که رسیدم نیلوفر خواب بود. بغلش کردم و چرخ چمدانم را به جلو راندم. تاکسی گرفتم و آدرس خانه خاله ناهید را به راننده دادم. یک ربع بعد دم در خانه خاله بودم. زنگ در را فشردم و نیلوفر را توی بغلم بالا کشیدم. گلویم داشت میسوخت. خیلی تشنه بودم. در باز شد و نگاهم به لباس نارنجی مردانهای افتاد و بعد... خشکم زد. باورم نمیشد کسی که جلو رویم ایستاده برادرم امین است. کسی که باعث تباه
اطلاعیه ها :
عزیزان رمان حسرت با هم بودن یک رمان دو حالته هست. یعنی هم رایگان هم وی آی پی. برای خوانندگان رایگان روزهای فرد بین ساعت یازده و ربع تا یازده و نیم شب یک پارت ارسال میشه و برای خوانندگان حق عضویتی هر روز یک پارت.
توجه کنید :
سلام به همه خوانندگان عزیز
رمان "حسرت با هم بودن" با اجازه نویسنده و ناشر در این برنامه در حال پارتگذاری است.
این کتاب توسط انتشارات پیکان به چاپ رسیده و میتونید نسخه چاپی این کتاب رو هم از انتشارات ذکر شده خریداری کنید.
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.