پارت صد و بیست و پنجم

زمان ارسال : ۱۱۲ روز پیش


فصل 59
خبر سلامتی شکوه کمی حالم را بهتر کرده بود اما نبودن مجید واقعاً آزار دهنده بود. صبح خاله تماس گرفت و خواست شیراز بروم. اصلاً دلم نمی‌‌خواست قبول کنم اما وقتی گفت کار مهمی دارد قبول کردم. نیلوفر خواب بود. بغلش کردم و داخل ماشین بردمش. راننده مردی با موهای خاکستری و فر بود و هیکل درشتی داشت. وسایلم را داخل صندوق عقب گذاشت و رفت پشت فرمان نشست. من هم بچه بغل پشت ماشین نشستم. به ت

1192
264,884 تعداد بازدید
913 تعداد نظر
134 تعداد پارت

اطلاعیه ها :

مرضیه نعمتی : ۳ هفته پیش

عزیزان رمان حسرت با هم بودن یک رمان دو حالته هست. یعنی هم رایگان هم وی آی پی. برای خوانندگان رایگان روزهای فرد بین ساعت یازده و ربع تا یازده و نیم شب یک پارت ارسال میشه و برای خوانندگان حق عضویتی هر روز یک پارت.

توجه کنید :

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Zarnaz

    ۲۱ ساله 10

    آخی دلم برای نیلو ریش شد 😥اون بابای اصلیته ❤️عالی بود مرسی مرضیه جونم 💋❤️

    ۴ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    😔😔💕💕

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید