پارت صد و بیست و چهارم

زمان ارسال : ۱۶۶ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 9 دقیقه

گوشی را گذاشتم و شماره حامد را گرفتم. حامد جواب داد و ازش خواستم دنبال نیلو برود. تا تمام شدن ساعت کارم مثل یک قرن برایم گذشت. مدام دل نگران نیلو بودم. از این به بعد شب‌‌ها دو لباس کاموا تنش می‌‌کردم. دو تا هم پتو رویش می‌‌کشیدم که دیگر سرما نخورد. ب ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.