حسرت با هم بودن به قلم مرضیه نعمتی
پارت صد و بیست و سوم
زمان ارسال : ۱۱۴ روز پیش
فصل 58
سرما خورده بودم و تب و لرز به جانم افتاده بود و اصلاً نمیتوانستم از رختخواب بلند شوم. زیر پتوی کلفت بودم و بخور هم روشن. هنگامه در حالی که موهایش را با گل سر پشت سرش جمع کرده بود و با دستگاه آبمیوه گیری برایم آبِ لیمو شیرین میگرفت، گفت:
ـ ببینم تو برای چی انقدر ازش میترسی؟ چرا مثل یه شیر زن نمیایستی بگی من نمیتونم به بچهم دروغ بگم؟
چند سرفه کردم. آب ب
اطلاعیه ها :
عزیزان رمان حسرت با هم بودن یک رمان دو حالته هست. یعنی هم رایگان هم وی آی پی. برای خوانندگان رایگان روزهای فرد بین ساعت یازده و ربع تا یازده و نیم شب یک پارت ارسال میشه و برای خوانندگان حق عضویتی هر روز یک پارت.
توجه کنید :
سلام به همه خوانندگان عزیز
رمان "حسرت با هم بودن" با اجازه نویسنده و ناشر در این برنامه در حال پارتگذاری است.
این کتاب توسط انتشارات پیکان به چاپ رسیده و میتونید نسخه چاپی این کتاب رو هم از انتشارات ذکر شده خریداری کنید.
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.