حسرت با هم بودن به قلم مرضیه نعمتی
پارت صد و بیست و سوم
زمان ارسال : ۱۶۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
فصل 58
سرما خورده بودم و تب و لرز به جانم افتاده بود و اصلاً نمیتوانستم از رختخواب بلند شوم. زیر پتوی کلفت بودم و بخور هم روشن. هنگامه در حالی که موهایش را با گل سر پشت سرش جمع کرده بود و با دستگاه آبمیوه گیری برایم آبِ لیمو شیرین میگرفت ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ریحانه
00یعنی مجید کجا رفته ؟🤔🤨