حسرت با هم بودن به قلم مرضیه نعمتی
پارت صد و بیست و دوم
زمان ارسال : ۱۷۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
من ماندم و نیلو. هنوز چند قدم نزدیک در خانه نشده بودیم که چشمم به حامد و مجید کنار هم افتاد که در حال نظاره ما بودند. خدا را شکر دکتر ندیدشان و رفت وگرنه معلوم نبود چه حرفهایی بینشان رد و بدل میشد. نیلوفر جیغ و فریادکنان به طرف حامد دوید. چقدر دل ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
زینب
20کاش این شکوه یه سکته کنه و فلج بشه بعد بدی هاش در حق عروس هاش بیاد جلو چشم هاش اما بعد که با عروس هاش خوب شد و توبه کرد خوب بشه. هندی بود این پیشنهادم نه؟😆😆😆😆😆