حسرت با هم بودن به قلم مرضیه نعمتی
پارت صد و بیست و دوم
زمان ارسال : ۱۱۵ روز پیش
من ماندم و نیلو. هنوز چند قدم نزدیک در خانه نشده بودیم که چشمم به حامد و مجید کنار هم افتاد که در حال نظاره ما بودند. خدا را شکر دکتر ندیدشان و رفت وگرنه معلوم نبود چه حرفهایی بینشان رد و بدل میشد. نیلوفر جیغ و فریادکنان به طرف حامد دوید. چقدر دلتنگ حامد بود. حامد تنگ در آغوشش کشید و صورتش را چند بار بوسید. تمام حواس من و مجید به هم بود. صدای نیلوفر توی گوشمان بود:
ـ خاله مهشید کو؟
اطلاعیه ها :
عزیزان رمان حسرت با هم بودن یک رمان دو حالته هست. یعنی هم رایگان هم وی آی پی. برای خوانندگان رایگان روزهای فرد بین ساعت یازده و ربع تا یازده و نیم شب یک پارت ارسال میشه و برای خوانندگان حق عضویتی هر روز یک پارت.
توجه کنید :
سلام به همه خوانندگان عزیز
رمان "حسرت با هم بودن" با اجازه نویسنده و ناشر در این برنامه در حال پارتگذاری است.
این کتاب توسط انتشارات پیکان به چاپ رسیده و میتونید نسخه چاپی این کتاب رو هم از انتشارات ذکر شده خریداری کنید.
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.