پارت صد و بیست و دوم

زمان ارسال : ۱۷۰ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه

من ماندم و نیلو. هنوز چند قدم نزدیک در خانه نشده بودیم که چشمم به حامد و مجید کنار هم افتاد که در حال نظاره ما بودند. خدا را شکر دکتر ندیدشان و رفت وگرنه معلوم نبود چه حرف‌‌هایی بینشان رد و بدل می‌‌شد. نیلوفر جیغ و فریادکنان به طرف حامد دوید. چقدر دل ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.