پارت صد و بیست و دوم

زمان ارسال : ۱۱۵ روز پیش

من ماندم و نیلو. هنوز چند قدم نزدیک در خانه نشده بودیم که چشمم به حامد و مجید کنار هم افتاد که در حال نظاره ما بودند. خدا را شکر دکتر ندیدشان و رفت وگرنه معلوم نبود چه حرف‌‌هایی بینشان رد و بدل می‌‌شد. نیلوفر جیغ و فریادکنان به طرف حامد دوید. چقدر دلتنگ حامد بود. حامد تنگ در آغوشش کشید و صورتش را چند بار بوسید. تمام حواس من و مجید به هم بود. صدای نیلوفر توی گوشمان بود:
ـ خاله مهشید کو؟

1190
264,496 تعداد بازدید
913 تعداد نظر
134 تعداد پارت

اطلاعیه ها :

مرضیه نعمتی : ۳ هفته پیش

عزیزان رمان حسرت با هم بودن یک رمان دو حالته هست. یعنی هم رایگان هم وی آی پی. برای خوانندگان رایگان روزهای فرد بین ساعت یازده و ربع تا یازده و نیم شب یک پارت ارسال میشه و برای خوانندگان حق عضویتی هر روز یک پارت.

توجه کنید :

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید