یک غریبه به قلم حدیث افشارمهر
پارت شانزده :
کنار در ورودی روی زمین یک تخت چوبی بود که زیر سایه بان سقف انگوری بود تخت پایه های بلندی داشت و سقف مربعی توخالی داشت که پر از آویزهای ون یکاد و چشم زخم و بند های رنگارنگ و مهره هایی شبیه به زندان بان بود. انگار هر کسی که حوصله اش سر می رفت یک چیزی م ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
آذر
00مرسی از پارت قشنگت ❤️✨️ این امیر خیلی باحاله😂