یک غریبه به قلم حدیث افشارمهر
پارت هفده :
-حالا شد.
و در کمد را تق بستم و برگشتم چمدان خالی شده را بستم و زیر تخت هل دادم و رو تختی را برداشتم تا با بقیه ملحفه ها شسته شود و برای خوردن صبحانه با عجله پله ها را یکی کردم چون که خانه ی ما، قانون جنگل بود اگر نمی خوردی خورده می شد!
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
طاهره
00سلام عزیزم رمامنتون قشنگ و جذابه هست