یک غریبه به قلم حدیث افشارمهر
پارت هشتم :
با خستگی کلید را توی قفل در چرخاندم و وارد حیاط شدم. روی تخت زنگ زده ی آهنی توی حیاط، بر و بچ خانه نشسته بودند. عمو تیمور در حال حلقه ای بیرون دادن دود قلیان بود و خاله لیلا دانه های یاقوتی انار را توی کاسه ی شیشه ای قدیمی گذاشت سرش را بالا آورد با د ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
نگین
00هر وقت دلم میگیره این پارت میخونم😂😂