یک غریبه به قلم حدیث افشارمهر
پارت نهم :
فکرم از چیزهایی که می گفتند جدا شد و صحبت های محمود را توی ذهنم بالا پایین کردم. انتخاب بین بد و بدتر بود و می ترسیدم مثل همیشه بدتر را برای بیش تر گند زدن به زندگی ام انتخاب کنم. خدایا من بدترین آدمی بودم که توی تصمیم گیری می شناسم که البته این خصوص ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
...
00عاشقشم واقعا با بقیه رمانات متفاوتی هم شخصیتا هم داسان