حسرت با هم بودن به قلم مرضیه نعمتی
پارت صد و بیست و یکم
زمان ارسال : ۱۱۶ روز پیش
رفتم خانه هنگامه دنبال نیلوفر و گفتم نیلورا صدا کند بیاید.
هنگامه اخم کرد و دستم را کشید:
ـ بیا تو ببینم... غریبه شده واس من!
ـ خستهام هنگامه.
ـ بیا اینجا خستگی در کن!
نیلوفر را دیدم که هیجان زده وسط اسباب بازیهای بچه هنگامه نشسته و اصلاً متوجه حضور من نشده. رو به هنگامه گفتم:
ـ نمیخواد اینارو بدی بهش. داغونشون میکنه.
ـ دوباره برا بچهم میخرم.
اطلاعیه ها :
عزیزان رمان حسرت با هم بودن یک رمان دو حالته هست. یعنی هم رایگان هم وی آی پی. برای خوانندگان رایگان روزهای فرد بین ساعت یازده و ربع تا یازده و نیم شب یک پارت ارسال میشه و برای خوانندگان حق عضویتی هر روز یک پارت.
توجه کنید :
سلام به همه خوانندگان عزیز
رمان "حسرت با هم بودن" با اجازه نویسنده و ناشر در این برنامه در حال پارتگذاری است.
این کتاب توسط انتشارات پیکان به چاپ رسیده و میتونید نسخه چاپی این کتاب رو هم از انتشارات ذکر شده خریداری کنید.
Zarnaz
۲۱ ساله 10عالیه مرسی مرضیه جونم ❤️💋عاشق نیلوفرم خیلی خوب و باهوشه😍❤️